بهاریه ۱۳۸۹
چشموچراغِ اينهمه خانه رفت و شد يک قابعکسِ پايهدار، گوشهاش نوارِ مشکی، کجکی؛ شد يک صندلیِ خالی، کنارِ هفتسينِ بهار؛ شد تکشاخهٔ لاله، جای سنبلِِ هر سال.
باز چشمتان روشن، هزاروسيصدوهشتادوهشت هم تمام شد. «حوّل حالنا الی…» بخوانيد، الی هرچه بهدلتان هست. الهی به اميدِ تو. دستتان مُشت کنيد، سرِ انگشتِ اشاره، نوکِ انگشتِ ميانی… بالا.
سالِ نو مبارک.