چشم و چراغِ اینهمه خانه رفت و شد یک قابِ عکسِ پایهدار، گوشهاش نوارِ مشکی، کجکی؛ شد یک صندلیِ خالی، کنارِ هفتسینِ بهار؛ شد تکشاخهی لاله، جای سنبلِ هرسال.
باز چشمتان روشن؛ هزار و سیصد و هشتاد و هشت هم تمام شد. «حوّل حالنا الی…» بخوانید؛ الی هرچه به دلتان هست. الهی به امید تو! دستتان مُشت کنید، سرِ انگشتِ اشاره، نوکِ انگشتِ میانی بالا.